|
شنبه 11 / 4 / 1392برچسب:, :: 22:53 :: نويسنده : محمدرضا روزبه
خسته شدم از این همه 'ادعای دروغ' / از رسیدن شهرم به 'انتهای سقوط' / از پرسه زدن تواین 'اجتماعه شلوغ' / پس کی ما میرسیم به 'انتهای رکود' / اینجا جز فقر و بی پولی *چیزی نمیبینی*/ پول نداشته باشی تو هیچ *دلی نمیشینی*/ ساکن شهری ام که تو *بیماریش گمم*/ شاید خیلیا این حرفارو *سیاسیش کنن*/ ولی همچی پیداسو به گفتن*نیازی نیست*/ چون درده یه ادم فقیر*سیاسی نیست*/ بهت حق میدم که بهم *ندی ترفی*/ چونکه حرفام هیچ چیزی جز*حقیقت نی*/ همیشه می خواستی دم به تله *ندی بیخود*/ سطح شهرو دوازده به بعد *ندیدی تو*/ انگا ندیدی تو جووناو *سیانورارو*/ یکمی بچش بوی خون *خیابونارو/ * با هم بریم بیرون بشیم یکی از*اونا / *
که می خورن تو خونشون*بعضی چیزا / *
می کشن از اون*گرفتاری ها / *
کسی نیست که به دادشون برسه*ای خدا / *
رسیده فریاد به سقف*آسمونا / *
که یه صدایی می گه کمک به من*ای خدا / * من نیستم مثل اونا*بی پروا / *
اونایی که اومدن*به دنیا / *
اونا اومدن*برا عشقشون / *
عشقشون کیه؟*فقط خدا / *
تو که خالق*کل جهانی / *
پس من می نویسم*با تمام وجودم / *
برای کسی که دوستش دارم*با تمام خلوصم / * نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |